Mandana sadat

۰۱
سلام خوش آمدید

۲ مطلب در مهر ۱۴۰۴ ثبت شده است

عزیز من،

باید از تو تشکر کنم؛ نیاز داشتم یکبار دیگر دست رد به سینه ام بزنی تا آخرین پرده ام فرو افتد و بفهمم که دیگر هیچ امیدی به بازگشت تو نیست.

یکبار دیگر باید مرور می کردم که چطور مرا ترک کردی.حالا دیگر هیچ راهی برای یادآوری کردن خودم به تو ندارم. من برای تو وجود ندارم. فکر می‌کردم که فقط برای تو مرده و فراموش شده ام ولی چیز بدتری هست. 

در رگ های تو زهری قوی تر از فراموشی هست و تو آن را به من خورانده ای ؛ زهری که از مرگ هم مرا فراتر برده است. چنان محوم کرده که انگار هرگز نبوده ام. 

هرچه باشد، برای تمام مرده ها مراسم خاکسپاری می گیرند، مگر نه؟ 

من اما هرروز خدا، برای تو مراسم خاکسپاری به پا کرده ام و هنوز جنازه ی خاطراتت را در آغوش میگیرم. تلاش های زیادی کردم تا تورا در خودم بکشم؛ اما تمام تیر هایم به خطا رفت. 

شاید من سمت اشتباهی تیر انداختم.

شاید برای ندیدن تو،

باید سمت چپ سینه ی خودم را هدف می گرفتم. 



  • ماندانا السادات
امیدوار بودم نامه ی قبلی آخرین نامه ی من به تو باشد اما نشد ... باز هم نشد. انگار هربار آمدم در این دفتر را ببندم، زخمی تازه باز می‌شد.
آخر من حرف های زیادی داشتم که مجال گفتنشان پیدا نشد. 

این روز ها از خودم میپرسم: من و تو کی باهم انقدر غریبه شدیم ؟ 
و خودم جوابش را خوب میدانم، ما از همان اولین لحظه با هم غریبه بودیم.
دیواری از جنس بیگانگی بین ما بود، که تو هیچوقت تلاش نکردی حتی یک آجر از آن را برداری. 

با این حال در خیالات پوچ خودم تورا کسی میدیدم که مرا بهتر از هرکس دیگری می‌شناسد. پاک و زلال بودی به مثال آینه ای که هربار نگاهش می‌کردم خودم را می دیدم. 

چه خیالی... چه خیالی 
خوب میدانم، که حوض دل تو از ماهی من خالی است.
دیگر گله ای نیست، زحمتی به خودت نده 
ماهی من مرده است 
و مرده ها باز نمی گردند. 
  • ماندانا السادات

سلام
این اولین وبلاگ منه
شاید حتی آخرینش بازه
شاید الان از خودت بپرسی پس هدفم از ایجاد کردن یه همچین چیزی
چیه؟؟
راستش رو بگم نمیدونم
فقط امروز عصر کتری رو گذاشتم جوش بیاد
چای دم کردم
درحالی که مامانم داشت به تلویزیون نگاه می‌کرد
و تخمه میشکست داشتم نگاهش می‌کرد
بعدش یه لیوان چای ریختم و با خودم فکر کردم چطوره یک وبلاگ بزنم و بشینم توش از افکار ،هذیان ها، احساسات، شعرها ،متن ها ،آهنگ ها ، خاطرات ، و هرچیزی که توی دنیای واقعی برای کسی تعریف نمیکنم بنویسم.

میدونی آدم ها کی دست به نوشتن میزنن ؟
وقتی کسی به حرفی که میزنن گوش نمیکنه...

طبقه بندی موضوعی