Mandana sadat

۰۱
سلام خوش آمدید

Somebody that I used to know:letter 4

دوشنبه, ۱۲ فروردين ۱۴۰۴، ۱۰:۴۶ ب.ظ

تو همیشه اینجا بودی اما هیچوقت نبودی 

یه سایه بودی ، هم قَدِ تنهایی من... 


انگاری هنوزم که هنوزه یک گوشه ای از دلم منتظره ، با این که میدونم برگشتی دیگه درکار نیست. 

میدونی، همیشه سوال هایی که جوابی براشون پیدا نمیشه مثل یک خوره توی ذهنت می‌مونن. انگار میخوان که جواب خودشون رو پیدا کنند. میخوان که حل بشن، اما تو هیچوقت قرار نبود به تمام این سوال هایی که من رو باهاشون تنها گذاشتی جوابی بدی، چون تو یک سراب بودی ... یک تصویر محو که هیچوقت نمیشه لمسش کرد. 

همیشه با خودم فکر میکردم ،توی اون گوشه ی تاریک قلبت یه نور کوچیک برای من هست که باعث میشه یک روزی یک جایی یاد من بیفتی و بالاخره بگی که اشتباه کردی. 

اما حالا میفهمم که تو هیچوقت قرار نبود که برگردی 

چون تو هیچوقت واقعا کنارم نبودی! 

فقط یک سایه بودی 

که وقتی خورشید غروب کرد 

تو هم رفتی توی تاریکی 

محو و گم شدی. 


  • ماندانا السادات

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

سلام
این اولین وبلاگ منه
شاید حتی آخرینش بازه
شاید الان از خودت بپرسی پس هدفم از ایجاد کردن یه همچین چیزی
چیه؟؟
راستش رو بگم نمیدونم
فقط امروز عصر کتری رو گذاشتم جوش بیاد
چای دم کردم
درحالی که مامانم داشت به تلویزیون نگاه می‌کرد
و تخمه میشکست داشتم نگاهش می‌کرد
بعدش یه لیوان چای ریختم و با خودم فکر کردم چطوره یک وبلاگ بزنم و بشینم توش از افکار ،هذیان ها، احساسات، شعرها ،متن ها ،آهنگ ها ، خاطرات ، و هرچیزی که توی دنیای واقعی برای کسی تعریف نمیکنم بنویسم.

میدونی آدم ها کی دست به نوشتن میزنن ؟
وقتی کسی به حرفی که میزنن گوش نمیکنه...

طبقه بندی موضوعی